كسراكسرا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ثانيه هاي حضور تو

هفته 25ام و چند تا عكس

1393/9/29 21:33
نویسنده : مامان مرضيه
271 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مهربون من

امشب بعد از چند وقت دوباره اومدم حرفامو برات بنويسم.تو هفته اي كه گذشت شما خيلي پسر خوبي بودي و كلي واسه من و بابا جون حركات موزون انجام دادي.

صبحها هم كه بابا ميخواد بره اداره حتما قبل از رفتن 2 تا تكون حسابي واسش ميخوري و بعدشم تا ساعت 10 صبح انگار خوابي.چون هيچ كار نميكني.

قربون پسر قشنگم برم كه اينقد باباشو دوست داره.بوس

امشب شب شهادت حضرت محمد و امام حسنه و فردا بابا جون تعطيله.فردا شب شب يلداست.شب يلدا بلندترين شب ساله و امسال اولين يلداييه كه ما 3نفريم.محبت

خيلي خوشحالم از اينكه هستي و خيلي خدا رو شكر ميكنم كه هر روز بهتر از ديروزت ميشي مامان جون.

پسر قشنگم من و بابايي چون از روز اولي كه فهميديم شما اومدي پيش ما همش در گير دكتر و چكاپ و آزمايش و سونو گرافي بوديم والبته چون من همه اش استراحت مطلق دارم و توي خونه ام زياد نرفتيم برات خريد كنيم و گذاشتيم واسه ماه آخر.

ولي از همون اولش برات چند تا كتاب گرفتم و يه آهنگم مخصوص خودت دانلود كردم كه تازگيا هروقت تكونات كم ميشه  اون آهنگو برات ميذارم و شروع ميكني به تكون خوردن و شنا كردن تو دل مامان.حالا هم توي اين پست ميخوام عكس اولين آزمايش،اولين سونو گرافي و اولين چيزايي كه واست خريديم رو بذارم.

خب حالا بريم سراغ عكسا:

اولين لباسات كه يه شب  من وبابا حجت اتفاقي برات خريديم.

اين 2 تا لباس اولين لباسايي بود كه من و بابا حجت يه شب خيلي اتفاقي و بي برنامه خريديم.

اولين كتابات كه بزرگه رو بابا حجت و اون 2 تا كوچولوها رو من واست انتخاب كردم:

خب حالا بريم سراغ اوليهاي دوران بارداري:

1)اولين آزمايش و خبر اينكه تو اومدي پيش ما:1393/05/16 كه البته يه شب قبل از سالگرد عقدمون بود و اين بهتري هديه اي بود كه گرفتمجشن

2)اولين سونوگرافي و تاييد بودن تو:1393/05/21 

3)اولين ضربان قلب تو كه البته ما نشنيديم و فقط دكتر برامون تاييد كرد:1393/05/26

4)اولين باري كه من وتو باهم رفتيم بيمارستان:1393/05/24 كه البته دقيقا شب اولين سالگرد عروسي مامان و بابا بود و ما بابا جون رو تنها گذاشتيمگریه

5)اولين باري كه صداي قلب مهربونتو من و بابا حجت شنيديم:1393/06/11 و تعدادشم بو 169 بار بر  دقيقهمحبت

6)اولين بار كه من تكوناي قشنگتو درون خودم حس كردم:1393/08/23كه البته اينقد حس عجيبي بود كه نميتونستم خنده مو كنترل كنم شيطونك منقه قهه

7)اولين باري كه باهم رفتيم خارج شهر:باز هم 1393/08/23 بود كه توي راه تو براي اولين بار تكون خوردي ماماني.

8)اولين كتاب:حسن كچل

9)اولين آهنگ كودكانه كه بهش واكنش دادي:لالايي چرا

خب ديگه عزيز مهربون من 

اينم چند تا از اولينها كه البته هنوز ادامه داره.تا پستهاي بعدي و خاطرات شيرين بعدي مراقب خودت باش.

ما براي روز 18 فروردين كه قراره بياي پيشمون لحظه شماري مي كنيم پسرم.

بوسبوسبای بای

 

پسندها (3)

نظرات (0)