كسراكسرا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ثانيه هاي حضور تو

حوالی 5.5 سالگی، دوباره برگشتم

1399/6/20 1:52
نویسنده : مامان مرضيه
173 بازدید
اشتراک گذاری
پسر عزیز تر از جانم سلام.
الان که دارم واست مینویسم ساعت1:40دقیقه بامدادپنج شنبه 20 شهریور 1399 هست.
تو مثل فرشته ها خوابیدی ومن دلم میخوات تا صبح نگاهت کنم.
خیلی وقته نتونستم توی گبلاگت چیزی بنویسم، وبلاگ نویسی تو دنیای امروز با این همه گسترش شبکه های اجتماعی کار سختی بود ولی با راه اندازی ربات تلگرامی سایت نی نی وبلاگ خیلی راحت شد.
این روزا اگه بدترین پاندمی قرن یعنی ویروس کرونا شایع نمیشد، باید کم کم آماده ات میکردم واسه رفتن به پیش دبستانی 2. ولی به خاطر کرونا تو مثل خیلی از بچه های دیگه خونه نشینی و من خودم عصرا باهات کتابای پیش 2 رو کار میکنم.
خیلی بزرگ شدی، خیلی متفاوت فکر میکنی، خیلی خوشحالم که فکر میکنی.
مثلا دو روز پیش داشتی به یه موضوع معمولی میخندیدی و من خیلی جدی بهت گفتم به نظرم این موضوع خنده دار نیست، تو خندتو قطع کردی و بعد از چند دقیقه گفتی:مامان مرضی میدونی آدما متفاوتن، من گفتم اره خب
گفتی مثلا ممکنه یکی از یه غذایی خوشش بیاد یکی دیگه اصلا نخوره.
یکی یه رنگی دوست داره اون یکی از همون رنگ متنفره
گفتم آره خب میدونم
گفتی:شاید یه موضوعی برای تو خنده دار نباشه ولی برای من باشه...
(من هیچ، من نگاه...)
خلاصه ازاین تحلیلی که اوردی یه جرقه تو ذهنم خورد که مرضی این خاطرات رو روزانه ثبت کن.
روزی که ادم بزرگی میشه میتونی کتابشو چاپ کنی براش.
تو بهترین اتفاق زندگی مایی.....
پسندها (3)

نظرات (0)