پاییز بهاری است که عاشق شده است.....
سلام پسر کوچولوی با احساس من!
مثل همیشه از دیر اومدن شرمندم!چند ماهه که سخت درگیر راه اندازی مجدد دفترم بودم و بالاخره راه افتاد!
تو این چند ماه شما خیلی پیشرفت کردی آقای کوچولوی من!دقیقا روزی که ۴ماهه شدی یعنی ۱۴ خرداد ۹۴ از خواب که بیدار شدی اومدم بغلت کنم کاملا آگاهانه به من خندیدی.این قشنگ ترین لبخندی بود که من و بابا حجت توی عمرمون دیده بودیم و حالا دیگه ۳ ماهه که لبخندت شده واسمون یه قرص مسکن!
یه لبخند کوچیکت کافیه تا همه مشکلات و درگیریها و خستگی های کار رو فراموش کنیم!
تا ۶ماهگیت لبخندات تبدیل به خنده و قهقهه شده بود و بعدش هم که ۶ماهه شدی یه شب ناگهانی غلت زدی و فصل جدیدی تو زندگی ما آغاز کردی!
تو بهار و تابستون اولین های زیادی رو تجربه کردی که عکس تک تکشونو برات تو یه پست با عنوان اولین ها برات میذارم!
ولی امروز اومدم اولین پاییز زندگیت رو بهت تبریک بگم.عاشقانه ترین فصل خدا!
توی اولین عصر جمعه پاییز برات از خدای همیشه مهربون بهترینها رو آرزو میکنم!
راستی یادم رفت بگم،این روزها تو برای من بابا حجت شدی شجریان کوچیک زندگیمون!
آوازهایی که از اول صبح تا آخر شب برامون سر میدی چیزی کم از تصنیفهای استاد شجریان نداره!
فقط بدون من و بابا حجت عاشقانه دوستت داریم!