كسراكسرا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

ثانيه هاي حضور تو

آخرين روزهاي سال 93

1394/1/10 6:21
نویسنده : مامان مرضيه
226 بازدید
اشتراک گذاری

پسر كوچولوي من سلام

الان كه دارم اين پست رو مينويسم ساعت دقيقا 5:00 صبح روز دوشنبه دهم فروردينه .تو مثل فرشته هاي آسموني خوابيدي و منم بيدارم كه هر 2 ساعت شيرتو بهت بدم.

كسراي من!سال 93 يكي از متفاوت ترين سالهاي زندگي من تا الان بود.سالي كه توش خداي مهربون بدون اينكه حتي فكرشو بكنم منو به عنوان  مادر انتخاب كرد و اين شايستگي رو به من داد كه نگهبان يكي از فرشته هاي آسمونيش روي زمين باشم.

سالي كه سخت گذشت ولي هر لحظه اش با تصور يه لحظه بغل كردن تو تبديل به شيرين ترين لحظه ها شد.

و45 روز آخر سال هم روزهاي شيريني رو با بغل كردن و بوييدن تو تجربه كرديم.

 تو اين روزايي كه گذشته هر لحظه به خاطر داشتنت خدا رو شكر كرديم و ازش خواستيم كه حالا كه مارو لايق نگه داري از تو دونسته خودش هم كنارمون باشه.همونطور كه توي اون 7 ماه و البته توي هر لحظه زندگيمون حضورش رو كنارمون حس كرديم.

خدايا شكرت!!!!!محبتمحبتمحبت

خب حالا بريم سر اتفاقا ي 2 ماه گذشته و البته بررسي روند رشد پسر بند انگشتي من كه حالا واسه خودش يه پارچه آقا شده.....

اگه كلا بخوام از روزها و ماههاي اول تولدت برات بگم  ميتونم از اينجا شروع كنم كه چون از روز اول به دنيا اومدنت وضعيت تنفست و حال عموميت خوب بود تنها چيزي كه دكترت مد نظر قرار داده بود روند رشدت و افزايش وزنت بود كه بلافاصله بعد از ترخيص از بيمارستان مكملها و داروهاتو شروع كرد.به طور ميانگين توي هر هفته 250 گرم وزن ميگرفتي و يكي از لذت بخش ترين روزهاي هفته من و بابا دوشنبه ها بود كه ميبرديمت دكتر و اونجا وزنت رو ميفهميديم.

بعد از افزايش اميدوار كننده وزنت هم كه ديگه همونطور كه تو پست قبلي گفتم بايد بدون سوند معده غذا ميخوردي كه بعد از يك هفته تلاش من و خاله مريم و خاله مليحه بالاخره روز 25 اسفند 92 تونستيم قطعش كنيم و تو هم تونستي با شيشه شيرتو بخوري.البته شير كمكي 2 ساعته رو.چون غذاي اصليت شير خودم بود و هست.

الانم به 3 كيلو رسيدي و ما عاشقتيييييييييم.حلا بريم سراغ عكسا.

البته عكسها رو تو يه پست بعدي ميذارم.

هر لحظه

بيشتر  از لحظه قبلي دوست دارم پسر دوست داشتني من.بوسبوسبوس

 

پسندها (1)

نظرات (0)